دالـان ِ بهـشت

دالـان ِ بهـشت

ای شاهـِد هر مجلسـی ,
آرام جـانِ هـر کـسی

گـر دوستان داری بَسـی ,
مـا نــیز هــَم بد نیستـیم

#سعدی

+

بخَـند :)

از طَرف ِ شما
  • ۱۶ بهمن ۹۷، ۱۴:۵۱ - نوید شریفی
    :)

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن

+

شب یلدا عزیزه هندوانه
اگرچه ترش و لیزه هندوانه !
بهایش را چو پرسیدم ز یارو
بگفتا هیس ! جیزّه هندوانه !

:))

+

سلام ..

آغاز امامت منجی عالم رو به همگی دوستان عزیز تبریک میگم ^_^

ان شاءالله زمان کمی تا ظهور آقا باقی مانده باشد ♡

و

همینطور

یلداتونم مبارک باشه پیش پیش :)

ان شاءالله دلتون پر از خنده ..

پر از لبخند ..

پر از حس های قشنگ ..

و روزهای بعد از اینتون شیرین تر از عسل ..

زیبا تر از گل باشه ..

ان شاءالله ..

^_^

+

امشب کمپین خاموش کردن گوشی رو یادتون نره ..

بخاطر امشب همه گوشی ها خاموش و در کنار خانواده خوبتون باشید و ..

یه شب یلدای زیبارو بگذرونید .. ^_^

+

رمز پست قبلی هم هر کسی دوست داشت بخونه اعلام بفرماید ؛)

+

خاطرات قشنگی امشب بسازید ..

در پناه خدا ♡

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست


سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست

بس نگویم شمه ای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست


گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست


حافظ اندر درد او می سوز و بی درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی آرام دوست


۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۳۰ آذر ۹۴ ، ۱۴:۵۰
خانوم ِ دانِشجو :)
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۸:۴۷
خانوم ِ دانِشجو :)
سلام بازهم با گوشی و عجله ای :))

امشب رفیقای آقا محمد رضای عزیز قراره ساعت 24 یک زیارت عاشورای دست جمعی بخونن به نیابت دوست شهیدشون ..

خوشحال میشم شماهم در این یادبود شرکت کنید .. :)

پ.ن : قرارمون ساعت 24 امشب ..

پ.ن : تقدیم به شهید محمد رضا دهقان امیری 
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۲۱:۵۶
خانوم ِ دانِشجو :)

بسم رب الشهید :)


سلا ..


تا به دستم رسید گفتم بذارمش اینجا .. تا بعد ببرمش سر جای خودش .. :) جایی که به زودی بهش تعلق میگیره ♡


~☆~☆~☆~




ـــــــــــــــ🌹ــــــــــــــ

*

متن وصیت نامه شهید دهقان، صفحه اول:

🌹بسم الله الرحمن الرحیم

۹۴/۶۱۴

{وفدیناه بذبح عظیم} و او را به قربانی بزرگی بازخریدیم. سوره مبارکه صافات آیه ۱۰۷

اینجانب محمدرضا دهقان امیری فرزند علی در سلامت کامل روانی و جسمی و در آرامش کامل شهادت می دهم به یگانگی حضرت حق و شهادت می دهم به دین مبین اسلام و قرآن و نبوت خاتم الانبیاء حضرت محمد(ص) و امامت امیرالمومنین حیدر کرار علی ابن ابی طالب(ع) و یازده فرزند ایشان که آخرینشان حضرت حجت قائم آل محمد(عج) برپا کننده عدل علوی در جهان و منتقم خون مادرسادات خانوم فاطمه زهراء(س) می باشد. ( اللهم عجل لولیک الفرج) 

با سلام بر همه ی دوستان، آشنایان و اقوام و ... این حقیر از همه ی شما عزیزان تقاضای حلالیت دارم. و تشکر می کنم از پدر و مادر عزیزتر از جانم که تمام تلاش خود برای نشان دادن راه سعادت به فرزندشان انجام دادند و این حقیر حتی نتوانستم قدر کوچکی از این فداکاری ها را پاسخ دهم. از این دو بزرگوار حلالیت می خواهم و از صمیم قلب نیازمند دعایشان هستم.

و تشکر می کنم از برادر عزیزم و امیدوارم که شهادت و روحیه جهادی را سرلوحه خود قرار دهی و همچنین خواهر عزیزم و حامی همیشگی من که نهایت لطف را بر من داشته است و من فقط با بدی پاسخش را دادم امیدوارم هم اکنون نیز دعایت را از برادرت دریغ نکنی و همیشه به یادش و زینب گونه پایداری کنی.

از همه دوستان دانشگاه و مسجد و استادان و مربیانم و... در خواست حلالیت دارم و از شما دوستان___

*

ـــــــــــــــ🌹ــــــــــــــ

*

متن وصیت نامه، صفحه دوم: ___

🌹می خواهم این حقیر را از دعای خیرتان محروم نفرمایید و اگر کوتاهی کردم در حق شما عزیزان به بزرگواری خود عفو کنید و از حقی که بر گردنم دارید درگذرید.

بر اساس آیه مبارکه ۱۵۶ سوره بقره: { الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون} آنها که هرگاه مصیبتی به آنها می رسد صبوری کنند و گویند ما ازآن خداییم و به سوی او باز می گردیم.

صبر را سرلوحه کار خود قرار دهید و مطمئن باشید که هرکس از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می ماند خداوند متعال است، اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم زینب کبری(س) کوچک تر است، روضه اباعبدالله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دلها آرام می گیرد.

قال الحسین( ع):

ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی

اگر دین محمد تداوم نمی یابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دربر بگیرید.

بالهایم هوس با تو پریدن دارد

بوسه بر خاک قدم های تو چیدن دارد

من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست

و از آن روز سرم میل بریدن دارد

*

ـــــــــــــــ🌹ــــــــــــــ

*

متن وصیت نامه، صفحه سوم: 

🌹غالبا آن گذری که خطرش بیشتر است

می شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است

قیمت عبد به افتادن در سجاده ست

سنگ فرش حرم دوست، زرش بیشتر است

خانه ای است در اینجا که کریم اند همه

سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است

دل ما سوخت در این راه ولی ارزش داشت

هرکه اینگونه نباشد ضررش بیشتر است

بی سبب نیست که آواره هر دشت شدیم

هرکه عاشق شود اصلا سفرش بیشتر است

هر گدایی برسد لطف که دارد اما

به گدایان برادر نظرش بیشتر است

همه گفتند خدیجه ست ولی ما دیدیم

در جمالش که جلال پدرش بیشتر است

وسعت روح، بدن را به فنا می گیرد

غیر زینب چه کسی دردسرش بیشتر است. 

و من الله توفیق

محمدرضا دهقان امیری

۹۴/۶/۱۴

تهران

*

ـــــــــــــــ🌹ــــــــــــــ


پ.ن : با گوشی هستم و تنها میتونم متن رو به شکل سادش بذارم .. ان شاءالله به کامپیوتر که دست یافتن .. عکس مربوط به متن و رنگ و رویی به این پست میدم :)


پ.ن : اشک داشت .. اما اشکی متفاوت ♡


پ.ن : من عشق را از تو می آموزم ..

۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۸:۰۳
خانوم ِ دانِشجو :)

بانو ..

دوستــت دارم ..

نه مــثل مجنون ..

نه مثل فرهــاد ..

و نه مثل هیــچ یک از داستانهای روزگار ..

مــن !

هماننــد خودم ..

خاص و نــاب و عاشقانه ..

دوستــت دارم !



+

پ.ن1: شاید یکسـری از پستای محترم سانسوری بشن 🙏 و خواندنش برای بعضی از بازدید کننده های عزیزم مقدور باشه :)
یعنی رمز بدم بهشون و اندکی روزنگار مخلولی به نوشته هام بشوند :)

پ.ن2: وبلاگ دفترخاطرات به زودی حذف خواهد شد :)
گذشته های قدیم دیگر گذشته اند برایم :) خوشحالم ازین موضـوع ..

پ.ن3: برام خیلــی دعا کنید .. آقای محمد رضای محترمم این جانب اعتراف میکنم خیلی عزیز دلمـان میباشید :) باتشکــر از وجودتــون

۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۵
خانوم ِ دانِشجو :)

میدانی ..

بیشتر ما آدمهای افتاده ای هستیم ..

تو از پا ..

دیگری از کار ..

و من از چشمان زیبای اوی زندگیم ..

پ.ن: ایده گرفته از  ..

ما خانواده ی افتاده ای هستیم ..

مادرم از پا

پدرم از کار

و من از چشمان تو .. ! 

:)

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۳:۰۰
خانوم ِ دانِشجو :)

دعایت می کنم ، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی ، بی عشق نازیباست

دعایت می کنم ،

با این نگاه خسته ، گاهی مهربان باشی

به لبخندی ، تبسم را به لب های عزیزی ، هدیه فرمایی

بیابی ، کهکشانی را ، درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم ، در آسمان سینه ات

خورشید مهری ، رخ بتاباند

دعایت می کنم ، روزی زلال قطره اشکی

بیابد راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات ، جاری شود با مهر

دعایت می کنم ، یک شب تو راه خانه خود ، گم کنی

با دل بکوبی ، کوبه مهمانسرای خالق خود را

دعایت می کنم ، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن ، و حتی کمتر از آن

فاصله داری

و هنگامی که ابری ، آسمان را با زمین ، پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را ، از نوازش های بارانی

دعایت می کنم

روزی بفهمی ، گرچه دوری از خدا

اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم ، روزی دلت بی کینه باشد ، بی حسد

با عشق

بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی ، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را

اذان صبحگاهی ، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم ، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پر کنی از حاجت و

با او بگویی :

بی تو این معنای بودن ، سخت بی معناست

دعایت می کنم روزی

نسیمی ، خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم ، بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم وقتی به دریا می رسی

با موج ها ی آبی دریا ، برقص آیی

و از جنگل ، تو درس سبزی و رویش ، بیاموزی

بسان قاصدک ها ، با پیامی ، نور امیدی بتابانی

لباس مهربانی ، بر تن عریان مسکینی ، بپوشانی

به کام پر عطش ، یک جرعه آبی ، بنوشانی

دعایت می کنم روزی بفهمی ،

در میان هستی بی انتها ، باید تو می بودی

بیابی جای خود را ، در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب ، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب ، دیدار فردا را ، به یاد آرد

دعایت می کنم عاشق شوی روزی

بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی ، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامیکه می پرسد ز تو ، نام و نشانت را

ندانی کیستی

معشوق عاشق ؟

عاشق معشوق ؟

آری ، بگویی هیچکس

دعایت می کنم روزی بفمهمی ای مسافر ، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه

تو هم ، ای خوب من

گاهی دعایم کن

...



پ.ن 1 : کپی اندر پیست تلگرام :)

پ.ن 2 : باید فونت و عکس مربوط شم بذارم .. که فردا حتما ایگ کارو میکنم .. ( انجام شد )

پ.ن 3 : و تقدیم میکنم این متن فوق العاده زیبارو به همه دنبال کننده های عزیزم :) که وقتی تعدادشون روز به روز زیاد میشه .. آنچنان انگیزه ای برای نوشتن به من میده کا فقط خدا عالمش هست ♡
خیلی دوستون دارم .. اغراق نیست حقیقته .. و ممنونم از انرژی و وقتی که برای خوانده شدن این نوشته ها و درد و دلهای من میذارید و گاهی با حرفهاتون دلگرمی و گاهی با حرفهاتون یک جهش و تغییر در من به وجود میارید ..

پ.ن 4 : هیچ کدوم ازین حرفا فقط حرف نیست یک حقیقت درونی هست ..

به بودنتون افتخار میکنم و مممنونم که هستید ❤

در پناه خدا پاینده باشید ..

یا حق 🌷

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۵
خانوم ِ دانِشجو :)
دل بسـتن بـه آدم هـای زمیـنی از ابتـدا اشتبـاه بود ..

نه اینکـه کاملـا اشتباه باشـدها نه ..

فقـط قسمتـی از آن اشتباهی پیش به شیوع پیدا کرد  ..

قسمتـی که عشـق را به اشتباه برای دیگران معنـا بخشیدند ..

و عشق پاک و فرشته ی زیبا را تبدیل به دیو های دو سر و اژدها های چشم چرانی کردند ..

دیوهایی کـه هر چه پیش میرویم و به روزهای بعدی و آینده ی سفید نزدیک میشـویم تعدادشان بیشتر از

شونصد و هفصد و هزار و اندی میشــود ..

این دیوها دسته هایشان روز به روز بیشتر

 و با شدت زیاد اوجاق تولید مثلشـان فعال اسـت و تنورشان گرم ..

در این میان یا باید عشق را نجات دهیم یا عشق زمینی را اشتباهی محض بدانیم ..

که اندرنظرم باید کمی از عشق های زمینی فاصله گیریم و

عشق های آسمـانی
را تجربـه کنیم تا بلکـه عشق پاک را در این بلبشون و هرج و مرج دیوهای دو سر پیدایش کنیم ..

و بعد به جنگــ دیوهای دوسری برویم که عشــق را به اشتباه معنی میکننـد :)




۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
خانوم ِ دانِشجو :)
 بـرف میبـارد !

میبـینی ..

جــز رد پـای گنجـشک های این حـوالی که به دنبال جـایی برای گرم مانـدن

 ازین سرمـای سوز آور میگردند

رد پـایی نیسـت ..

از کـدام مسیـر عبور کـردی ؟

که ایـن دانـه های سفید هم نشـانی از تو به من نمی دهند ؟











۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۴ ، ۱۴:۳۴
خانوم ِ دانِشجو :)

| یــــ رحــمن ـــآ |

 

ســـلـآم بـه خواننده های وبلاگـــ دالـان بهـشت ..

 

قدم رنجه فرمودین به کلبه ی کوچـــک اما مـملوء

 

از حرف ها و درد و دلهــایــی کـه اکثـرشان دسـت نوشته هایم اند ..

 

نوشـته هایـی کـه از سـر شوق سـروده میشـوند ..

 

گــاهی لبخندی بر لبـان مینشاند و گـاهی آهـی بر دهان ..

 

گـاهی مخاطبـانش از درد مشترکـــشان حرف میزنند و

 

گـاهی نوشتـه هایی پــوچ و نا مفهوم ..

 

،

 

ایـــنجــا دلــــم مینوســید ..

 

و

 

مــن بی تقصیرمـ ..

 

  :)  

 

 

+

 

 

پ.ن 1 :

 

دومیـن پست ثابت ..

 

پ.ن 2 :

 

کـــاش بیـــטּ ایـــטּ دستهـــاے رو بـــ ه آسمـــاטּ

آرزوے دیرینـــ ه زمیـــטּ مستجـــاب شـــود


اللّهـُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیـِّــکَ الفَـــرَجَ

 

۱۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۳
خانوم ِ دانِشجو :)

دلم می گوید خسته است ..

خسته از تمام رنگارنگی های دنیای آدمها ..

که هر کجایش انگار رنگ مشابهی ندارد ..

گاهی آنچنان مشکیست که به چرکی تمام میزند و حالش را بد میکند و اینگونه بگویم تمایل به دیدنش ندارد و گاهی آنچنان صورتی جیغ دخترانه که چشم را کور میکند ..

دلم خسته است خودش اینگونه میگوید ..

باید خوابش کنم ..

نیاز به یک خواب چند روزه ..

نه اصلا شاید چند روزی بیشتر از چند روز ..

خوابی که بعد از بیداری اش ..

سرتا سر دنیا را یک رنگ ببیند ..

نه آنچنان تیره و نه آنچنان جیغ ..

دلم خواب میخواهد ..

یعنی میشود ؟؟

پ.ن : میشود ؟؟ ؛)

 

پ.ن 2 : مفهومی دور از عاشقی دارد :)

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۹
خانوم ِ دانِشجو :)

آدم ها گاهی عجیب عاشق میشوند ..

گاهی عاشق پرنده های آسمان ..

آنچنان زیبا تصورش میکنند ..

که انگار آن هم آدم است و دارای قدرت علاقه ..

و یا اینکه این موضوع را درک میکند که کسی بر کره ای خاکی مشتاق دیدارش در بالکنی نشسته است و گاهی به عکسی خیره میشود که در آسمان از او گرفته بود ..

و گاهی به یادش آسمان را با هواپیمای مسافرتی طی میکند تا شاید بار دیگر او را ببیند ..

البته این آدمها آنچنان معشوقیشتان را برای دیگران توصیف میکنند که انگار چندین سال از آشناییشان میگذرد ..

گرچه آشنایی اندکی دارند ..

آشنایی که به ثانیه هم شاید نمیکشد ..

من این آدمها را بیشتر از داستان خیالی لیلی و مجنون باور دارم ..

این آدمها دیوانه نیستند ..

فقط واقعی عاشقند ..

پ.ن: اینم اولین نوشته :)

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۶
خانوم ِ دانِشجو :)

ســلـآم :)

 

نویسنده با شما صحبت میکنه ^ــــ^

 

خواستم بگم یه خورده تغییرات در فاز نگارش بنده رخ خواهد داد تعجب نکنید  ..

 

:)

 

ازین من بعد پستهای ارسال شده به یک فرد خاص تقدیم خواهد شد :) 

 

پ.ن :

عــاشقی است دیگـــر کاری نمیتوان کــر :)

پ.ن 2 :

دیـدارِ تــو گـَرصُـبح اَبـد هم دهَـدَم دسـت
مـن سَـرخـوشَـم از لـذتِ ایـن چِشـم به راهـی ..
*فـریـدون مـشـیری*


 

پ.ن 3 :

مخاطب خاص : شهید محمد رضا دهقان heart

پ.ن 4 :

سوالی بود حتما جواب بمیدم ^ـــ^

حتما بپرسید :)

حتی به صورت خصوصی ^ـــ^

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۱۶:۴۳
خانوم ِ دانِشجو :)
حسرت یک بوسه بر دستانم را مردی به دلم گذاشت ..

مردی که در کوچه ای که تنها رهگذرش من بودم ..

دست راست معشوقه ی چادر اش را بوسه ای زد ..

پ.ن: سلامی نو ^_^
۲۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۱:۰۱
خانوم ِ دانِشجو :)