یلدای مهدویتون مبارک ..
دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۰ ب.ظ
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن
+
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن
+
شب یلدا عزیزه هندوانه
اگرچه ترش و لیزه هندوانه !
بهایش را چو پرسیدم ز یارو
بگفتا هیس ! جیزّه هندوانه !
:))
+
سلام ..
آغاز امامت منجی عالم رو به همگی دوستان عزیز تبریک میگم ^_^
ان شاءالله زمان کمی تا ظهور آقا باقی مانده باشد ♡
و
همینطور
یلداتونم مبارک باشه پیش پیش :)
ان شاءالله دلتون پر از خنده ..
پر از لبخند ..
پر از حس های قشنگ ..
و روزهای بعد از اینتون شیرین تر از عسل ..
زیبا تر از گل باشه ..
ان شاءالله ..
^_^
+
امشب کمپین خاموش کردن گوشی رو یادتون نره ..
بخاطر امشب همه گوشی ها خاموش و در کنار خانواده خوبتون باشید و ..
یه شب یلدای زیبارو بگذرونید .. ^_^
+
رمز پست قبلی هم هر کسی دوست داشت بخونه اعلام بفرماید ؛)
+
خاطرات قشنگی امشب بسازید ..
در پناه خدا ♡
اگرچه ترش و لیزه هندوانه !
بهایش را چو پرسیدم ز یارو
بگفتا هیس ! جیزّه هندوانه !
:))
+
سلام ..
آغاز امامت منجی عالم رو به همگی دوستان عزیز تبریک میگم ^_^
ان شاءالله زمان کمی تا ظهور آقا باقی مانده باشد ♡
و
همینطور
یلداتونم مبارک باشه پیش پیش :)
ان شاءالله دلتون پر از خنده ..
پر از لبخند ..
پر از حس های قشنگ ..
و روزهای بعد از اینتون شیرین تر از عسل ..
زیبا تر از گل باشه ..
ان شاءالله ..
^_^
+
امشب کمپین خاموش کردن گوشی رو یادتون نره ..
بخاطر امشب همه گوشی ها خاموش و در کنار خانواده خوبتون باشید و ..
یه شب یلدای زیبارو بگذرونید .. ^_^
+
رمز پست قبلی هم هر کسی دوست داشت بخونه اعلام بفرماید ؛)
+
خاطرات قشنگی امشب بسازید ..
در پناه خدا ♡
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمه ای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ اندر درد او می سوز و بی درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی آرام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمه ای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ اندر درد او می سوز و بی درمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بی آرام دوست
۹۴/۰۹/۳۰