روزی نه چندان دور در پیش است
روزی که همه مرا روی دستهایشاان حرکت میدهند !
و به خانه ی ابدی ام ره سپارم میکنند !
خانه ی ابدی
خانه ای که از جنسش هستم !
چقددر تنگ است و تاریک !
آن روز دیگر شب در اتاق خودم نیستم
تخت خالی جای مرا کم دارد !
از آن روز به بعد بغل دستی م راحتتر مینشیند
تنها و بی من !
از ان روز به بعد همیشه جلوی اسمم یک حرف
شروع به روزانه نوشتن میکند «غ»
یا شاید نه با یک خط قرمز کامل مرا از لیست حذف کند و
خودش را راحت
آری میتوان گفت
از آن روز به بعد دیگر من در دنیا غایبم !
پ.ن : ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ ... ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﺸﺖ... ﺭﻭﺯﯼ
ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻔﺖ ... ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ... ﺭﻭﺯﯼ
ﭼﺸﻤـﺎﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ... ﺭﻭﺯﯼ ﻣﻰ ﺁﻳﺪﻛﻪ
ﺩﻳﮕﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ... ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ ...
ﺭﻭﺯﯼ ﺷــﺎﻳـﺩ ﺩﻟــﻰ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﻮﺩ ... ﻫﻴﭽﻜﺲ
ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛِﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ. ﺷﺎﻳﺪ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ،ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﻳﮏ
ﺳﺎﻝ،ﻳﮏ ﻣﺎﻩ،ﻳﮏ ﻫﻔﺘﻪ، ﺍﺻﻼﺷﺎﻳﺪﻓﺮﺩﺍ ... ﻭ ﻳﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﻫﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ .....