"او هم یک آدم معمولی بود. من بعضی اوقات لباس پوشیدنهایش را نمیپسندیدم. دوست نداشتم لباسهایی را که خیلیها تن میکنند، بپوشد. گاهی اوقات درباره این موضوع، خیلی با او حرف میزدم و اما او اینها را دوست داشت. شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد روزی شهید شود. شیطنتهایش را دوست داشتم. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش» چون شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم. با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود»." اینها را زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی میگوید.
پ.ن 1 : اخبار 20:30 دیشــب !!! صدای آباجی .. خواهری گریه نکن .. اونم بغض .. یه بغل .. فقط گریه ..
پ.ن 2 : دلـم یک سفر جــنوب میخواهد !!!
پ.ن 3 : حـــَلمـآ .. ببخــش آدمهـای قدر نشنـاس این سرزمـین را !!! ببخـــش !!!
ببخش آدمهایی را که میگویند پدرت بخاطر پــول رفت و تو را تنها گذاشت .. و بخاطر پــول متولد شدنت را ندید !!!
ببخـش که روز زمینی شدنــت پدر در کنارت نبــود !!!
ببخش آدمهایی را که نمیدانند اگـر پدرت نبودند الـان ..
زبانم لال .. چشمانم کور باشد و آن روز را نبینم ..
روزی که روزهایشان مثـل حال روزهای سوریه با صدای بمب و موشک و تیر و خمپاره شب بشود !!!
حــلمـا .. نکند یـه وقت نفرینشان کنی ..
حــلما برایشان دعا کن ، شاید فقط دعا باشد کـار ساز مـردم ساده ی سـرزمینم !!!
(با بغـض نوشت )
پ.ن 4 : خسته شدم از بس شهید دیدم و زخم زبانهای مردم سرزمین را دیدم !!!
پ.ن 5 : اللهم عجل الولیک الفرج
+ متن مصاحبه خیلی طولانی بود !! قسمتیش رو در ادامه مطلب قرار دادم .. اما اگه خواستید تمام مصاحبرو بخونید .. لینکی که در آخر متن در ادامه هست رو کلیک کنید !
+ یا زیـنب کبـری (س) مــددی