خیلی سخته کسی رو آنچنان استــوره داسـتانهایـت کنی که نه تا بحــال دیدیــش و نه تا بحال با او زیــر بــاران قدم زدی !
خیلی سخته کسی رو آنچنان استــوره داسـتانهایـت کنی که نه تا بحــال دیدیــش و نه تا بحال با او زیــر بــاران قدم زدی !
وقتــــــــی نـــآمم را صدا میکنی با صـــدایی رســــــآ جوابت را میدهمــــــــ
امــــــــــــآ تو فقطــ جــوابـی را کـــه من دادمــــ میشنوی
نمیدانی هر بار کــهـ نامم بر زبــآنت جــآری میشود
صــدای تپــش های قــلبمــــــــ بلـــندتر از جــآن دل گفتنــــــــــــآن من استـــــــــــ!
روز ها در حال رفت و زنـــدگی رو به پایــان و فاصله ها در حال زیاد شدن
پس کی میرسد روزی که همـــه در کناز هم باشند !
سال ها از عبور آدمــیت میگذرد اما نمیــدانم ممکنست دوباره عبور کنند ، شهر از نبودشــان تاریـــک است !
دل بســتن به بعضـــیا مثل دســت زدنــ به سیمــ لخت تیر چراق برق میمــونه !
یهــو با ولتــآژ شــدید چنــآن پــرتت میــکنه کــه ســعی میکنی دفعه ی بعدی بیشتر مراقـب باشـی !
تنـ ــها جایی که مــ ـآ روی به روی هم قرار گرفتــ ـــیم همیـ ـن صفحه کوچــ ـک مانیـــتور بود !
قبل نویس
[ بــ . ـا . خـ . ـتـَ . ـم !!! ]
آری تنهـا امتیـاز آخـر را از حــریفی کـه روزی تمـ ـــآم عـاشقـانـه های مــرا میـخوانـد ولـــی بی جــوابشـ ـان نمیگـذاشـت . . . !
از حـ ـریفـی کــه تنهـا مــ ـونس و هــمراه همیشـگی امـ بود . . . !
از حـ ــریفـی کـه هیــچگـاه از حـ ـرفهای ناگـفته امـ بی خـبر نمیمـاند . . . !
فقـط چـند امتیـاز ناچـیز مـرا بازنـده ی ایـن میـدان کـرد!
او چـندیـن معشــوق داشتــ امـا مـن فقط یکــ معشــوق [ او را ] داشتـم
ایـن بـود چـندینـــ اخـتلـاف عـاشقـانـه !
پ . ن : مخـاطـبی نـدارد :)
1393/7/13
[ عیـد قـربـان ]