از دست این پیام رسانها نمیدونم سر به کجا بذارم !
البته گناه دارن طفلونکیا خودمم سر خودم و با کلاسای مختلف شلوغ پلوغ کردم !
اینقدر درگیر شدم که به کلی فراموش کردم یه وبلاگ دوست داشتنی داشتم یه زمانی .. و همه ذوقم این بود که اینجا رو آپ نگه دادم ..
زندگی ار وقتی به سمو و سوی دانشجویی میره تازه کیفیاتشو با خودش میاره ..
چقدد این روزا حال دلم خوبه و از وجود خدا لذت میبرم .. الهی شکر ♡
اینقده این مود ماجرا دارم نمیدونم کدومش رو بگم از خواستگاریا یا از مسافرتا یا دوستیا :))
خاطره که بعد از دو روز بگذده دیگه بیات میشه ارزش نوشتن نداده باید بذاریش گوشه ی ذهنت :)
اما یاد آوریش قشنگی خودش رو داره ♡
شاید ازین به بعد دست اول ِ دست اول چاپش کنم اینجا ..
ولی خب برای دوست جانهای عزیزیم که نگران شدن .. آیدیم اینستام رو قبلا گذاشته بودم مجدد هم میذارم ^_^
Bineshantarin
پ.ن : زندگی به کامتون باشه
بازم میام اگه زنده باشم ♡
امیرالمومنین یارتون
یا زهرا (س)