دالـان ِ بهـشت

دالـان ِ بهـشت

ای شاهـِد هر مجلسـی ,
آرام جـانِ هـر کـسی

گـر دوستان داری بَسـی ,
مـا نــیز هــَم بد نیستـیم

#سعدی

+

بخَـند :)

از طَرف ِ شما
  • ۱۶ بهمن ۹۷، ۱۴:۵۱ - نوید شریفی
    :)

× پـست 111 ×

شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۲ ب.ظ
 شیـرین تـرین بخـش زندگـی دو نفـر اونجـای داستـان هست که میگـــی

:" دیگه با من حـرف نزن و اسممـو ازین به بعد به زبونتـــ نیـار ! "

 بگــه

:" چشـــــم خانومـ عزیز و دوسـت داشتنـی مــَن "

بگــی

:" اینجـوریم صدام نکن !! "

بگــه

:" چشـــم همسـرم "

بگـی

:" کوفتــ ! بذار یکـم جدی باشم :)) "

محــکم بغلـت کنه و بگــه

:" تا همـین حدشم ازت انتظار نداشتم :)) "

بخنـــــــدی بخـنده :))

از ته ته دل

اون موقعـست که میفهمــی عشق واقعــی یعنی چـی !

یعنـــی اینقد دوست داشته باشـه که بدونی اگه میگـه قهـرم یعنـی " تو باور نکن ! "

پ.ن : براتون یه همچـــــین عشق قشنگـی و آرزو میکنم :) عشقی که قهر توش هیچ و پوچه :)





موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۸
خانوم ِ دانِشجو :)

حَرفاتون  (۴)

۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۳ ... اشک نوشت
سلام مجدد...
گفتید که ((میشه لطفا از تراژدی که میدونید و حس میکنید من درش دچار میشم رو برام بگید...))
تنها یک نفر هست میدونه !
و امیدوارم بدونید کیو میگم ...
من تنها یک آرزو قلبی داشتم که دچار چیزی که فکر میکردم نشید ...
و اگر بخواید بدونید اون "چیز" چی بود برمیگردم به زمانی که مینوشتم روی کاغذ !
یه روز تصمیم گرفتم از یه کلمه سه حرفی شروع کنم به نوشتم و در موردش بیست خط بنویسم !
اما دیدم یک حرف هم برای زدن هم ندارم از اون کلمه سه حرفی و اون سه حرف عین شین و قاف بود !
اونجا بود که به این رسیدم نویسندگی هم مثل جنگاوری میمونه ...
تا نجنگی جنگاور نمیشی...
و تا دچار نشی نویسنده نمیشی ...
حالا این دچار شدن میتونه غیر واقعی و توی فکر صورت بگیره شاید هم واقعیت ولی "عشق"  یکی از اون چیزایی بود که تا دچارش نشدم نتونستم در موردش بنویسم و حداقلش اینه که من این طوری بودم ...
و وقتی عاشق باشی ، کلمات ناخود آگاه آرایش میگیرن برای معشوق ... و بازم حداقلش اینه که تصور من اینطوریه ...
و این تراژدی تلخ دقیقا اینه که با وقتی  "عشق"  برای "عشق" بنویسی ...
 عشق دوم  وقتی محو شه _ هیچ وقت محو نمیشه حتی اگر خودش با تو نباشه بازهم تر من این طور فکر میکنم _ عشق اول هم نابود میشه و اینجاست که دقیقا میمونی با نوشته هایی که با عشق نوشتی و جز  اندوه برات نمیاره ساده تر بگم با تمام وجود سعی در ساختن پلی میکنی که از رودخانه ای میگذره ولی وقتی که پل به پایان میرسه و موقع دیدن ثمره زحمت هاست رود خشک میشه ...
دلیل این احساس هم این بود که فکر کردم که احتمالا شما هم دچار همون کلمه سه حرفی شدید
البته امید وارم هنوز هم باشه ! 
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم ...
و گفته بودید ((نظرتون ازون نظرهایی بود که هم خاص و هم قابل تامل بود ... )) 
این نظر لطف شماست ...
و باز هم گفته بودید ... ((نمیدونم چرا ولی انگیزه خاصی بهم داد ... ))
این رو به عنوان یک هدیه از من داشته باشید که این خودِ خود شما هستید که سازنده انگیزه هستید 
هر وقت و هر کجا که بخواید ...
تا به حال شده که اتفاقی بیفته " ترسناک" و بگید که چون الان حال ندارم نمیترسم ؟ 
و این فقط شمایید که اون لحظه میتونید کنترلش کنید 
پس امیدوارم انگیزه اهداف بزرگتون رو خودتون بسازید ...

موفق " باش " !!!
  

------------------------------------------------------
+ تمام سیاهه بالا برداشت شخصی بود و قابل نقده !
امید وارم نقاد خوبی بایشید ... 

چه حس خوبی رو منتقل میکنه این نوشته :))

مُدیر نِگار:
^ــــ^

ممـنون از نظـرتون
۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۱۵ علیرضا امیدیان نسب
سلام عزیز در رابطه با آذری ها تحقیق کردی من در رابطه با فروردینی ها تحقیق کردم عجب دختر عجیبی و گلی هستی
مُدیر نِگار:
ممنونم :)
۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۸ ܓ✿ بانوی بهار
آخی چه صحنه قشنگی
مُدیر نِگار:
اوهـوم ^ــ^

اِرسال ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">